سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا عشق ادرکنی


یا لطیف

خداوند :
« لو علم المدبرون عنی کیف اشتیاقی بهم و انتظاری الی توبتهم لماتوا شوقا الی و لقطعت اوصالهم... »

اگر آنها که به من پشت کرده‌اند، می‌دانستند که اشتیاقم به آنان و انتظارم برای بازگشتشان چگونه است، قطعا از شدت شوق می‌مردند و بند بند پیکرشان از هم گسسته میشد.

عشق یعنی این, و دیگر هیچ.

خدایم ...دعوت به مراسمی بزرگ شدم که تمایلی به رفتنش نداشتم. اما...رفتم. فقط به یک دلیل.. تو . زیرا دلیل توئی.

الاهم... تو در بین 600 نفر عزتم دادی. اما این عزت ,عزت تو بود که من به نمایشش گذاشتم. همه, مرا که نه , تو را دیدند. امشب من سفیر تو بودم. نماینده ی تو. صورت تو...صدای تو...وقار تو...کمال تو...لطافت تو....تو....تو...تو....تو....................تو بودم من.

رَبَّنَا... لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ.

رَبّنُا...روی من از روی تو دارد صد روشنی * جان من از جان تو یابد صد ایمنی

 

او اینجاست. 



::: یکشنبه 90/6/20::: ساعت 6:53 صبح


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 38
کل بازدید :64471
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<

در برهوت زندگی گم بودم و به دنبال مأمنی امن میگشتم. جایی که بتوان روح تشنه را سیراب و جسم عاصی را رام کرد. تن خاکی در غل و زنجیر اسارت زمین بود و روحِ بیتاب شوق آسمان داشت....اگر حالیُ مجالی بود باقی را در آرشیو بخوانید.
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<